آنها همواره این سؤال را در سر داشتند که چرا کشورشان که در گذشته، سالیان دراز مهد علم بوده است، در دوران اخیر در مقایسه با پیشرفتهای علمی غرب، این چنین با رکود و پسرفت مواجه شده است.
البته امروز به نظر میرسد که ما با شرایطی بهتری مواجه باشیم. از یک طرف تعداد کسانی که این چنین میاندیشند و مسئله را لمس کرده، و با هم ارتباط قویتری دارند بیشتر شده است، به نحوی که در فرهنگستانها، در شورای پژوهشهای علمی کشور، در سازمانهای علمی و البته در دانشگاهها و... مسئله به دفعات بیشتر و از جوانب مختلف مطرح میشود. هر چند که در پایان جلسات عموماً احساس بیفایدگی، مسدود بودن راهها برای اصلاح و در نتیجه، احساس ناکامی به افراد دست میدهد، اما تبادل نظرها و بیان مطالب خود موجب تکثیر عقاید و افزایش اهمیت آن میشود و این نکته برای فراهم آوردن امکانات یک اقدام عملی، بسیار مهم است. از طرف دیگر، خوشبختانه مسئولان کشور در ردههای مختلف نیز به این نیاز مبرم پی بردهاند و مایل به رفع موانع هستند (م . ش. مثلاً حبیبی 1379، معین 1379 و 1380).
استادان ایرانی، با وصف اشتراکنظر در برخی از زمینههای مربوط به موانع رشد علمی، هر یک باتوجه به تجربیات شخصی خود به عوامل ارزندهای توجه و اشاره کردهاند، اما اولاً هر یک بر چند علت تاکید داشتهاند. ثانیاً اگر این علتها کنار هم گذاشته شوند، باز هم زمینههای زیادی باقی میمانند که هنوز مورد توجه قرار نگرفتهاند. لذا باید بر اساس یک روش مناسب متغیرهای مختلف به طور سیستماتیک در سطوح گوناگون (کلان تا خرد) شناسایی و بررسی و سپس در یک مدل جامع، رابطه متقابل آنها مشخص و تحلیل شوند. در این مقاله کوشش شده، تا به طور مختصر این کار انجام گیرد.
موانع رشد علمی و مشکلاتی که در این زمینه وجود دارند بسیار متعدد و متنوع هستند. هر کس با هر تخصص یا تجربه خاص از یک یا چند زاویه میتواند به آن بنگرد. اما یک نگرش جامع ایجاب میکند که با روشی پیش رویم تا حتیالامکان همه یا اکثر عوامل در نظر گرفته شوند. بدین منظور بر اساس تئوری سیستمها و همچنین تئوری بین سیستمی، مسئله را به سطوح مختلف تفکیک میکنیم و سپس در هر سطح به بررسی مسائل و مشکلات میپردازیم.
بدیهی است که در یک نظام علمی ابتدا سه عنصر اصلی تشکیل دهنده : 1- استاد 2-دانشجو 3- محتوای آموزشی وجود دارند که با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و از اینرو آن را «مثلث آموزشی» مینامند. اما علاوه بر آن، دو مجموعه از عوامل دیگر نیز برای فرآیند علم بسیار موثر و تعیین کنندهاند :(4) «عوامل سازمانی» و (5) دیگر عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که مجموعه آنها در «مدل بین سیستمی» و «محیط فرهنگی» نامیده میشود.
بر اساس این مدل، ما در اینجا عوامل مورد اشاره را به 5 سطح فوق تفکیک میکنیم و به بررسی آن میپردازیم. بدیهی است که این عوامل به هم وابستهاند و در عمل عموماً در ارتباط با هم تاثیر خود را نشان میدهند، لذا تفکیک آنها فقط از جهت نظری و برای درک بهتر انجام میگیرد.
الف)نظام فرهنگی
بیشتر استادان و محققان پرتجربه ما اتفاق نظر دارند که مشکلات و موانع اصلی پیشرفت علم در ایران، موانع فرهنگی هستند. مشکل اصلی ما کمبود بودجه تحقیقاتی، تعداد اساتید، آزمایشگاهها و ارقامی مشابه آن نیستند که برخی افراد کوشش به ارائه آن میکنند. این ارقام که گاه با دقت و همت از منابعی بینالمللی، مانند بانکجهانی و یونسکو و امثال آن تهیه میشوند، تنها عوامل کمّی را در بر میگیرند و غیر از آن نیز نمیتوان انتظار داشت.
اما بررسی و جستوجوی علل عقب ماندگی، تنها در عوامل کمّی، خطایی بزرگ است و ما را کاملاً به بیراهه و گمراهی میکشاند، همچنانکه تاکنون عمل به این روش ما را نه فقط به جایی نرسانده، بلکه از آنچه بودیم هم عقبتر برده است. و این روشی است که گاه آگاهانه برای گمراهی یا تغییر مسیر کشورهای در حال توسعه انجام میگیرد. عوامل کمّی وقتی میتوانند (آن هم تا حدی) مفید باشند که همة زمینهها و عوامل کیفی (فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ...) به طور کامل مورد توجه قرار گرفته باشند.
برخی مشکلات فرهنگی را اینگونه میتوان بیان کرد:
1- عدم شایسته سالاری
وقتی مسئولیتهای مدیریتی در سطوح مختلف، بالاخص سطوح بالا تا متوسط یک جامعه نه بر اساس توانایی بلکه فقط به این دلیل به افراد سپرده میشوند که چون پسرِ فلان شخص یا متعلق به فلان گروه است در این صورت توزیع مسئولیتها با تواناییها نامتناسب خواهد بود و در حالت وخیم آن، رابطه معکوس خواهد داشت.
وقتی استبداد رأی حاکم شد، افراد تصمیم گیرنده، نظر و شناخت خود را که همواره مورد تائید ظاهری زیر دستان است، صحیح میپندارند. در اینجا هرم قدرت با هرم تفکر عموماً در تضاد قرار میگیرد.
در شرایط فوق کسانی که در رأس هرم قدرت قرار گرفتهاند، میپندارند (یا به علت اطاعتهای محض باورشان میشود) که در رأس هرم تفکر نیز قرار گرفتهاند و سطح تفکر و نوع تشخیص آنان میزان درست و غلط بودن فکر است. لذا هرچه با فکر آنها منطبق باشد، درست و هرچه با آن متفاوت بهنظر برسد، غلط تلقی میشود.
بسیار دور از واقع بینی است، اگر ما عنصر فرهنگی استبداد در علم را فقط به سیاستگذاران و تصمیم گیرندگان بیرون از حیطه علم مربوط کنیم. در درون سیستم علمی نیز ما با این عنصر در حد بالایی به نحوی که هر یک از اعضای هیات علمی که در یک مسئولیت اجرایی خارج از دانشگاه و یا حتی در داخل دانشگاه قرار میگیرند، عموماً به همانگونه توصیف شده عمل میکنند.
2- محصور بودن در قالب های خاص
ممکن است در یک نظام اجتماعی ـ فرهنگی، فکر و قدرت تفکر همه در قالبهای تنگ محصور شود و واقعیتها و راهحلهای مناسب تشخیص داده نشوند. باید خلاقیت و نوآوری را در جامعه نهادینه کرد و ترس از شکستن حصارهای فکری را کنار گذاشت.
3- تضاد
تضاد یک عنصر پایدار فرهنگی است که از سطح کلان جامعه گرفته تا سطح خردتر ایران (روستاها، محلات، گروهها و خانوادهها) همه جا روابط اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و روابط بین انسانها را از حالت دوستی و الفت به دودستگی و خصومت مبدل کرده است. در محیطهای علمی ایران نیز تضاد و میل درونی به آن، یک عامل بسیار مخرب است که برآیند نیروها را نه فقط خنثی میکند، بلکه به جهات منفی (خرد شدن اعصاب، اتلاف وقت و ...) میکشاند. در کمتر گروه علمی ایران میتوان یک روحیه صمیمیت و همکاری مشاهده کرد. این که افراد ضد هم کار میکنند و یا پشت سر هم بدگویی میکنند، راهها را بر یکدیگر میبندند و به اصطلاح معمول «باندبازی» میکنند، آنقدر زیاد است که به علت کثرت موارد، به عنوان یک رفتار معمول تلقی میشود.
4- رفتار احساسی
رفتار احساسی مردم ما یکی دیگر از عناصر فرهنگی است که هم تأثیرات مثبت دارد و هم منفی. در بخشهای علمی جامعه ما، رفتار احساسی تأثیرات عموماً منفی بر همکاریهای علمی نشان میدهد، مخصوصاً وقتی این عنصر با عناصر فرهنگی دیگر مانند استبداد، خودنمایی و ... بالاخص با تضاد آمیخته میشود. زیرا عنصر احساس و عنصر تضاد وقتی با هم همراه میشوند (که عموماً این طور است) بسیار مخرب تر خواهند بود.
5- عناصر فرهنگی دیگر
از عوامل زیر می توان به عنوان عناصر موثر دیگر نام برد: ضعف اعتماد به نفس، تقلید، خودباختگی، حیرت زدگی، مصرفگرایی، فقدان فرهنگ علمی، کاسبکاری، ضعف خردجمعی، فقدان فرهنگ کار، امنیت و منزلت اجتماعی و... .
ب) نظام سیاسی
در سطح سیاسی مهمترین متغیر آناست که مسئولان تا چه اندازه برای اداره جامعه برنامه همه جانبه، متفکرانه و دقیق داشته باشند. در آن صورت نیز آنها متوجه خواهند شد که برای اهداف سیاسی خود ـ مانند هر کشور دیگری که دارای حساب و کتاب است ـ نیاز مبرم به علم دارند و باید برای رشد آن بکوشند.
ج) نظام اجتماعی
1- دگرگونی نظام اجتماعی و تاثیر آن بر علم
از میان کشورهای آسیایی، آنهایی که هدف و برنامه و سازمان تربیتی خود را بر اساس ارزشهای ملی و سنتهای فرهنگی استوار کردهاند و ضمناً از علوم و فنون مغربزمین نیز بهرهمند شده اند، تاحدی به ایجاد تعادل سیاسی و اقتصادی نایل آمدهاند و آنها که راه افراط و تفریط پیموده، یا به کلی از جریان علوم و فنون دور مانده و یا به تقلیدهای نابجا و بیتناسب پرداختهاند، گرفتار کشمکشها و انقلاباتی شدهاند که وحدت ملی و پیوستگی سیاسی آنان را متزلزل ساخته است.
در کشور ما همیشه این خطر و نگرانی وجود داشته و هنوز هم وجود دارد که مدیران و مربیان بیتوجه به وضع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشور و سنتها و ارزشهای مفید متداول، برنامهها و روشها و سازمانهایی را از یک کشور خارجی، که شرایط جغرافیایی و سوابق تاریخی و سنتهای فرهنگی آن با کشور ما تفاوت زیادی دارد، تقلید و به مورد اجرا گذارند. این روش تقلید کورکورانه، از 100سال پیش از این که ملت ایران در کشمکش و جنگ و جدال با دولتهای قوی دست جهان شکست خورده است، در کشور ما معمول شده است و متاسفانه در سالهای اخیر نیز هنوز مدیران و مربیان ما دست از اجرای روشهای کهنه و تقلیدشده برنداشتهاند و تغییری در هدف، برنامه و روش کار خود ندادهاند و هیچ اقدامی را مبتنی بر تحقیق علمی و روش تجربی و تحقیقات محلی نساختهاند.
د) عوامل سازمانی
عوامل سازمانی، هم از بیرون دانشگاهها و هم از درون دانشگاهها روی رشد علم تاثیر دارند. تعداد مراجع تصمیمگیری در سطح سیاستگذاری کلان موجب چندپارچگی شده است. برخی از مراکز تصمیم گیری در سطوحی پائین و توسط افرادی که گاه صلاحیت علمی آنها نیاز به بررسی دارد، با تخصیص بودجه، انتصاب روسای دانشگاهها و وضع قوانین و آئیننامهها، ریلهای اصلی علم را پایهگذاری میکنند و درباره سرنوشت جوانان با استعداد و حتی اساتیدی که قابلیت بینالمللی دارند اما مخلصانه در خدمت کشور هستند، تصمیم میگیرند.
عوامل سازمانی بیرون از دانشگاهها
در مقایسه با کشورهای دیگر بهطور نسبی تعداد بسیار زیادی از مراکز به طور مستقیم یا غیرمستقیم درباره علم ایران و سرنوشت آن تصمیمگیری میکنند؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم، وزارتبهداشت، وزارت آموزش و پرورش و وزارت «ارشاد» (که هم با بودجههای تحقیقاتی زیاد درباره مسئله فرهنگ و هم با دادن «جایزه کتاب سال» و جایزه بهترین تحقیق در جهتدهی علم در مسیر دلخواه خود دخالت دارد)، به علاوه انواع سازمانها و موسسات دیگر در کنار این وزارتخانهها مشغولند؛ مانند فرهنگستانهای چهارگانه، انجمن آثار و مفاخر و .... تعدد مراجع تصمیمگیری در سطح سیاستگذاری کلان، موجب چندپارچگی آموزشعالی در بخشهای دولتی و غیردولتی، افت کیفیت و کاهش بهرهوری شده است.
عوامل سازمانی در سطح دانشگاهها
1- نظام اداری دانشگاهها
یکی از مشکلات مهم برای پیشرفت علم، نظام کنونی اداری دانشگاههاست. در بیشتر دانشگاهها تعداد کارمندان بسیار بیش از حد مورد نیاز و وظایف موجود است. تردیدی نیست که نداشتن اشتغال در زمینههای تولیدی و همچنین «باارزش» نبودن کارهای تولیدی و در مقابل «با ارزش» بودن کارهای دولتی، بسیاری را به مشاغل دولتی میکشاند، پیوندها و روابط مختلف موجب میشود که افراد اقوام و نزدیکان خود را به گونهها و روشهای مختلف وارد محیط کار خود کنند.
این تعداد زیاد کارمندان موجب عدم شفافیت و لذا پیچیدگی بیشتر امور و کندی و رکود کار میشوند. یکی از کارمندان میگفت: «اگر تعداد کارمندان دانشگاه به «یک دهم» تقلیل یابد و در مقابل حقوق افراد باقیمانده چند برابر شود، کارها به مراتب بهتر انجام میگیرد.»
2- رشد فردی علم
در سیستم علمی آمریکا و اروپا، فقط دانش یک فرد رشد نمیکند تا پس از مردنش آن شمع فروزان، خاموش شود و همه چیز از بین برود، آنجا آتشکده علم است. در این سیستم هم افراد رشد میکنند و هم مجموعه موسسه علمی و هم کشور. هر دانشمند جوان و عاشقی که ایدههای جدیدی میآورد، کار خود را (مانند ایران کنونی) از صفر شروع نمیکند، بلکه از آنجایی آغاز میکنند که پیش از او به پایان برده شده است.
3- اعطای درجه استادی و آئین نامه ارتقا
یکی از مهمترین ابزار کنترل این روند خطرناک، آئین نامه ارتقا است که به نظر میرسد این آئیننامه بیشتر در جهت عکس، یعنی درجهت رشد سریع «نااستادان» (افرادی که اسم استاد را یدک میکشند ولی از روحیه علمی برخوردار نیستند) تنظیم شده باشد. بدیهی است که در جامعه توسعه زده که در آن، اگر نههمه، که اکثر افراد به بیماری «ولع ارتقا» دچار شدهاند، ریلهای متناسب نیز از سوی دستاندرکاران ولع گذاشته میشود و در نتیجه از آن سیستم «همان برون تراود که در اوست»؛ یعنی «استاد توصیهای» و آئین نامه ارتقا با شکل کنونی محققپرور نیست. باید دید که از بین کسانی که ارتقا مییابند چه تعداد واقعاً به مرحله تولید علمی رسیدهاند، این آئین نامه مقلدپرور است.
4- آموزش نظری بیرابطه با عمل
گر چه در برخی از مدارس به همت مدیران و معلمین زحمتکش آزمایشگاههایی سازمان داده شده اما در مجموع میتوان گفت که در مقایسه با اروپا و آمریکا، آموزش در مدارس ما بسیار نظری است. دانشآموزان علیالاصول توانایی عملی برای حل مسائل را کسب نمیکنند. در نتیجه این افراد قادر نخواهند بود مسائل عملی کشور را حل کنند.
یکی از عللی که ما توانایی حل مسائل کشور را بهطور عملی نداریم و فقط حرفهای نظری میزنیم از همین جا سرچشمه میگیرد.
بدین ترتیب ملاحظه میشود که غرب یا تنها علم نظری خود را به ما میدهد و یا به قول پورگس؛ فقط آخرین حلقه و مرحله زنجیره تولید تکنولوژی خود؛ یعنی کالای قابل مصرف را به جهان سوم صادر میکنند و تمام مراحل تولید تکنولوژی، یعنی تمام زمینههای فکری، علمی و فرهنگی لازم برای یک تکنولوژی را در اختیار آنها نمیگذارند. لذا برای رشد علمی یک تحول اساسی به سوی علم کاربردی لازم است و تا نظام علمی و آموزشی خود را با آموزش کاربردی همراه نسازیم، نمیتوانیم از شرایط یک مقلد علم بیرون آییم و به مولد علم و استفاده کننده عملی از آن مبدل شویم.
با توجه به نوع آموزش نظری و حفظی، بدون پرورش قدرت تفکر و تجسم و توانائی عملی، محصولات نظام آموزشی و علمی ما همیشه مثمرثمر نیستند. از اینجاست که گاه در برخی از دست اندر کاران علم (حتی آنهایی که نمرات خوبی در دوران تحصیلاتشان نیز داشتهاند) در آن اندازه مورد انتظار، قدرت تفکر عمیق تحلیلی ملاحظه نمیشود و اگر هم قدرت تفکر داشته باشند، بیشتر در حد بیان است و نه ارائه یک طرح عملی عمیق برای حل یک مسئله. بنابراین ملاحظه میشود که اساس و پایه علم در دوران آموزش غلط کار گذاشته میشود.
مشکل ریشهای دیگر نظام آموزشی کشور این است که این نظام فئودال و ارباب و رعیتی است؛ یعنی چون اقتصاد نقش اصلی را در آن بازی میکند، تربیت نیز بر اساس آن شکل میگیرد و نتایجی را بهبار میآورد که ذکر شد. در عوض عشق باید پایه علم باشد، این عشق پیشتر وجود داشت اما ما آن را از بین بردهایم و عشق مدرک، استعدادهای درخشان و خود نمایی را جایگزین آن میکنیم.
مجموعه این مشکلات منجر به آن میشود که مثلاً آقای کانتوسکی در مورد سیستم آموزشی کشورهای در حال توسعه میگوید: «هیچ وسیله موثرتری را نمیتوان یافت که از طریق آن بتوان انگیزه درونی، خلاقیت و پتانسیل فکری نسل جوان را از بین برد.»
5- انتخاب رشته و علاقه
در ایران تحصیلات در پی یک نظام فرهنگی بیمار، به یک ارزش کاذب تبدیل شده است. انتخاب رشتههای دانشجویان نیز با همین نظام ارزشی در ارتباط است.
منابع:
رفیع پور، فرامرز (1383).موانع رشد علمی ایران و راهحلهای آن. شرکت سهامی انتشار. (با اندکی تلخیص و تصرف).
آریانپور، امیر هوشنگ. موانع رشد علمی ایران و راه حلهای آن.
شریعتمداری، علی. چگونگی ارتقای سطح علمی کشور.
تأملاتی در موانع رشد علمی ایران در گفتوگو با دکتر فرامرز رفیع پور به نقل از سایتwww.hawzah.net. آئیننامه ارتقا با شکل کنونی محققپرور نیست. باید دید که از بین کسانی که ارتقا مییابند چه تعداد واقعاً به مرحله تولید علمی رسیدهاند، این آئین نامه مقلد پرور است.